سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تبلیغات

سید منتظری و امام زمان.....( نمیخوای به منجی بشریت چیزی بگی؟؟؟)

*بسم رب المهدی    *

یا اباصالح المهدی ادرکنی.......

امروز میخوام براتون یه خاطره از خودم با آقا رو بنویسم . یه روز یه اتفاقاتی افتادو قرارشد پنج روز برم اردو اونم با صد نفر دیگه که هیچ کدومشونو نمیشناختم. همون روز اول رفقای باحالی پیدا کردم بگذریم... . اونجا یه دفتر های شخصی بهمون دادن که خیلی جلب بود . یه قسمت داشت که اسمش دل نوشته ها بود ...همونجا بود که تو ذهنم افتاد که تو این پنج روز که اومدم اینجا یه کم با خودم خلوت کنم و یه ذره به کارام فک کنم. بعدش به خودم گفتم نه این کارا که فایده ای نداره ... اخرش که چی ؟ میخوای چیو ثابت کنی با این کار الکی...

فوقش دو روز جوگیر میشیو بعدشم ول میکنی .... اصلا الانم که فک میکنم نمیفهمم که چرا من تصمیم گرفتم این کارو کنم ؟ شاید به خاطر این بود که به بقیه بگم بابا ماهم آرررهههه.....ولی بعدش گفتم خوب که چی ؟ بعد به خودم گفتم که آقا یه بارم که شده بیا راه درستو برو .بیا ایندفعه ریا رو بذار کنارو از ته دلت با آقات دردو دل کن تا بلکه آقاهم یه نیگاهی بهت بندازه ....

بعد از ظهر همون روز رفتم سراغ دفتر تا یه نگاهی به قسمتای مختلفش بندازم . اونجا بود که تصمیمم قطعی شد. منم معطل نکردمو شروع کردم به نوشتن و تاجایی که دستم و عقلم کشید نوشتم..جالب اینجا بود که هرچی مینوشتم بازم دوست داشتم بنویسم . نمیدونم چه چیزی بود که منو تشویق میکرد که بیشتر بنویسم.

ادامه دادمو هیچی هم نمیتونس جلومو بگیره حتی ناهار.....

تا دو سه روز همین طور با آقام دردو دل میکردم و کم کم داشتم سبک میشدم .یهروز که داشتم با خودم فک میکردم دیدم که خدا چقدر منو دوس داره که کشوندتم ایجور جایی.

روز آخر بود که صبح خیلی زود از خواب بلند شدمو با دفترم اومدم تو حیات.. اصلا نمیدونسم تو این روز آخری چی بنویسم و چطوری باهاش خداحافظی کنم. یه دفعه به ذهنم رسید که یه خلاصه از گناهایی رو که کردمو واسه آقا بنویسم وبهشون فک کنم و ازش بخوام که واقعا تو این موردا بهم کمک کنه. خلاصه نوشتم . یه صفحه. و صفحه.سه صفحه و اینقد نوشتم که حساب صفحه هاش از دسم در رفت. یهو که نگاه کردم دیدم وای که شونزده صفحه شده . اونجا بود که خیلی ناامید شدم لی بعدش به خودم گفتم ن بابا آقام خیلی بزرگ حتما میبخشه آره میبخشه ..........

بعدش به آقام گفتم که تو رو خدا منو از خودت جدا نکن و بذار  زیر سایت بمونم .....خداکنه که بشه.. یعنی میشه؟؟؟؟

 

 

باز هم همه جا بوی نرگس پیچیده

و باز همه ی ذرات کائنات

در التهاب امدنش

پر تلاطمند...

یه جمله..

یه بیت...

حتی یک کلمه

نمیخوای به منجی  بشریت چیزی بگی؟


 

سید منتظر....یاعلی.