ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کن ......
بسم رب المهدی...
به نام آن که انسان را مسافر کاروان انتظار گردانید
سلام اى گل نرگس، اى که شیرین ترین انتظار، انتظار توست
و بهترین منتظر، منتظر توست
مى توانم در یک کلمه پر معنا بگویم:
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توأم
در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم که ظهورت را نزدیک گرداند
ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم، زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد گردان
ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانیم.
خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یارانتان باشیم
***
مهدی جان !
دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود. جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است اشک سرخ می بارد به خود می گویم :
" آقایم باز هم نیامد....."
درست جمعه ها ، وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت مثل لاله ای که زیر پا لگد شود چروکیده و رنجیده می شود با خود می گویم ایت درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که
** او خواهد آمد **
و آنگاه از دیدگانم قطره ای اشک می چکد و از سوزان ترین پرده اندوهم می گویم :
مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا ...(هرچی تو دلتونه بنویسید.!!!)