غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد .... برگرفته از سایت دل تنگ امام
بسم رب المهدی...
برگرفته از سایت دل تنگ امام زمان (عج)
بسم رب المهدی...
به نام آن که انسان را مسافر کاروان انتظار گردانید
سلام اى گل نرگس، اى که شیرین ترین انتظار، انتظار توست
و بهترین منتظر، منتظر توست
مى توانم در یک کلمه پر معنا بگویم:
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توأم
در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم که ظهورت را نزدیک گرداند
ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم، زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد گردان
ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانیم.
خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یارانتان باشیم
***
مهدی جان !
دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود. جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است اشک سرخ می بارد به خود می گویم :
" آقایم باز هم نیامد....."
درست جمعه ها ، وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت مثل لاله ای که زیر پا لگد شود چروکیده و رنجیده می شود با خود می گویم ایت درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که
** او خواهد آمد **
و آنگاه از دیدگانم قطره ای اشک می چکد و از سوزان ترین پرده اندوهم می گویم :
مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا ...(هرچی تو دلتونه بنویسید.!!!)
بسم رب المهدی...
این شـما
این جمـکـران
هرچی درودل با آقات داری بزن
در قسمت نظرات بنویسید
مارو هم از یاد نبرید
بسم رب المهدی....
باران تندتند به پنجره ی اتاقم می خورد ؛ و آسمان هرازگاهی با غرشش احساس وجود می کند و دوباره به دنیا آمدنش را نوید می دهد. ابرها در دوردست متراکم هستند ، دیگر در آسمان گوی زرین و منور را که هر صبحگاه با پرتوهای ملایمش ، مرا از بستر بلند می کند ، نمی بینم . نسیمی که در هوا متراکم شده است بوی بهشتی دارد.
بقیه ا... ، امروز جمعه است ، روز موعود ، روز فرا رسیدن ، از راه رسیدن و دل های هزاران عاشق را مزین کردن ، آرزوی هر پیر و جوانی ، خرد و کلان ، دیدن چهره ی نازنین توست . ای کاش می شد ، همچون پرستو های عاشق ، در دل تاریک شب پرواز کرد ، ای کاش می شد در کویر سینه ها آلاله ها را کاشت و درمیان شوق هستی با دل های دیوانه ساخت و ای کاش می شد مهربانی را به قدر ارزانی در میان عاشقان زندگی ، از ورای ابرهای تیرگی ، بر فراز خانه ها پرواز داد.
مهربانم ! امروز روزی است که باید اندوخته های قلب و روحم را به تو ابراز کنم و تو سخاوت کنی و از لغزش های من چشم بپوشی و در برابر من قدری بیشتر ایثار کنی . همین امروز باید که در ترنم تحسین و همدردی بر زبان جاری ساخت . میدانی ؟ بزرگی و شأن انسان در بزرگی و شأن حقیقتی است که بر زبان می آورد ، در بینش و درکی است که بدان دست می یابد و در یاری و مساعدتی است که بر زبان می آورد . من در خیال مقصودی را می جویم که دستهای مهربان تو می تواند مرا در راه رسیدن به مقصود یاری کند. من بر این باورم که در جهانی چنین دردمند و بی ترحم که مهربانی و عشق را بهایی نیست می توان واژه ها را به کمک گرفت و دردهای مانده در دل را که به عظمت روح لطیف من و به سنگینی غم های ناگفته ی ماست ، بیان کرد.
در سراشیبی که نامش زندگی است با همه ی بیگانگی ها راه می روم ، و در سکوت سد و غمگین زمان ، بی هدف ، بی یار و یاور می روم . من می روم تا بلکه در دشتی بزرگ ، آنچه را که گم کرده ام باز یابم .
مولای من! تو را امام غریب مینامند، میدانم بد میزبانی بودند و در مهماننوازی وفا نکردند.
مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛ تو میزبان گریهها و نیازها؛ غمها و دلتنگیهای ما هستی.
تو که غریبی را احساس کردهای! حال غریبهها به آستان کرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل کردهاند.
مولای من! میخواهم از زائرانی بگویم که جاده به جاده و شهر به شهر گذشتهاند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.
*بسم رب المهدی *
یا اباصالح المهدی ادرکنی.......
امروز میخوام براتون یه خاطره از خودم با آقا رو بنویسم . یه روز یه اتفاقاتی افتادو قرارشد پنج روز برم اردو اونم با صد نفر دیگه که هیچ کدومشونو نمیشناختم. همون روز اول رفقای باحالی پیدا کردم بگذریم... . اونجا یه دفتر های شخصی بهمون دادن که خیلی جلب بود . یه قسمت داشت که اسمش دل نوشته ها بود ...همونجا بود که تو ذهنم افتاد که تو این پنج روز که اومدم اینجا یه کم با خودم خلوت کنم و یه ذره به کارام فک کنم. بعدش به خودم گفتم نه این کارا که فایده ای نداره ... اخرش که چی ؟ میخوای چیو ثابت کنی با این کار الکی...
به نام خدا...
چند وقت پیش یه حدیث خوندم که نگهداشتن ایمان در آخرالزمان از نگهداشتن آتش در کف دست سخت تر هست....
و کلی به خودم میبالیدم(از بالیدن های کاذب) که آره من خیلی کارم درسته چون تونستم تو آخر الزمون ایمانمو نگه دارم و توانایی نگهداشتن این آتش را دارم...و خلاصه تو دلم عروسی بود.
قربون خدا برم که بعضی وقتا خوب به آدم یه چیزایی رو نشون میده... ادامه مطلب...
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
***
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
دعا پشت دعا برای آمدنت،
گناه پشت گناه برای نیامدنت،
دل در گیر میان این دو انتخاب
کدام آخر؟
آمدنت یا نیامدنت؟
طرح ترک میلیونها گناه
جهت تعجیل در ظهور حضرت،
سهم ما تفکر در خود
و ترک یک گناه......
آمدنش قطعیست .. برای تعجیل در ظهورش صلوات.